آنیساآنیسا، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

((( آنیسا مانند عشق)))

بازگشت از سفر

سلام نیمه وجودم من و تو بالاخره روز سه شنبه 22شهریور ماه ساعت 20و45 دقیقه بعداز یه مسافرت نسبتا طولانی وبا یه عالمه دلتنگی برای بابایی وخونه پراز مهرو صفامون به آبادان برگشتیم عزیزم درسته جای بابایی توی این سفر در کنار ما خیییییلی خالی بود ولی بااین حال به من وتو بی نهایت خوش گذشت .باهم پارک رفتیم . بازار رفتیم وکلی چیز خریدیم .به میدان امام اصفهان رفتیم وسوار درشکه شدیم واز اونجا برای بابایی وآرمان وارمغان سوغات خریدیم .خونه تک تک فامیل رفتیم وبه همه سرزدیم .یک شب خونه خاله افسانه پیش ارسلان موندیم وفرداش یه تولد حسابی براش گرفتیم وتو کلی با بچه ها بازی کردی وخوش گذروندی وچون مهمون بودی به همه بچه ها زور میگفتی . عسلم توی ا...
29 شهريور 1390
11876 0 27 ادامه مطلب

دلتنگی

سلام دختر عزیزم الان ساعت ١٢:٣١ بامداد روز سه شنبه پانزدهم شهریور ماهه و من ٨ روز و ٥ ساعت و ٧ دقیقه است که تو رو ندیدم آخه تو با مامانت الان اصفهان هستی. بینهایت دلم برات تنگ شده و نمی دونم چکار کنم. ان شاالله وقتی اومدی اینقدر بوست می کنم تا تلافی این همه دلتنگی در بیاد. بی صبرانه منتظرتم عزیزم بابا کامران  
15 شهريور 1390

سفر

سلام دختر کوچولوی ناز ودوست داشتنی من الان که دارم این مطلب رو برات مینویسم تو در خواب نازی .امروز من وتو باز هم برای یکی دو هفته میریم اصفهان .تاهم آب وهوایی عوض کنیم وهم تو یک چکاپ کامل بشی آخه داری وارد 18 ماهگی از زندگیت میشی واین آزمایشات برای سلامتیت لازمه .بابایی با مانمیاد .چون خیلی کار داره . خییییییلی خوشحالم .چون دوباره تک تک اعضای خانوادمو می بینم بی نهایت دلتنگشونم وبرای دوباره دیدنشون لحظه شماری میکنم .اونا هم دلشون برای من وبالاخص تو تنگ شده .امیدوارم بهمون خوش بگذره بعدا سعی میکنم تک تک خاطرات این سفررو ثبت کنم تا من وتو همیشه یادمون بمونه . ...
6 شهريور 1390
1